صبح خیزان بین قیامت در جهان انگیخته


صبح خیزان بین قیامت در جهان انگیخته

نعره هاشان نفخ صور از هر دهان انگیخته
نعره هاشان نفخ صور از هر دهان انگیخته
صبح پیش از وقتشان عید از درون برخاسته
صبح پیش از وقتشان عید از درون برخاسته
مرغ پیش از وجدشان شور از نهان انگیخته
مرغ پیش از وجدشان شور از نهان انگیخته
روزه پا اندر رکاب، ایشان به استقبال عید
روزه پا اندر رکاب، ایشان به استقبال عید
دست ها را از رکاب می عنان انگیخته
دست ها را از رکاب می عنان انگیخته
بر جهان این نقره گیران عید کرده پیش از آنک
بر جهان این نقره گیران عید کرده پیش از آنک
صبح عیدی نقره خنگی زیر ران انگیخته
صبح عیدی نقره خنگی زیر ران انگیخته
چشم ساقی دیده چون زنبور سرخ از جوش خواب
چشم ساقی دیده چون زنبور سرخ از جوش خواب
عشقشان غوغای زنبور از روان انگیخته
عشقشان غوغای زنبور از روان انگیخته
ز آن میی کاتش زند در خوانچهٔ زرین چرخ
ز آن میی کاتش زند در خوانچهٔ زرین چرخ
خوانچه کرده و آب حیوان در میان انگیخته
خوانچه کرده و آب حیوان در میان انگیخته
خوانچه هاشان چون خلیل از نار گل برخاسته
خوانچه هاشان چون خلیل از نار گل برخاسته
جرعه هاشان چون مسیح از خاک جان انگیخته
جرعه هاشان چون مسیح از خاک جان انگیخته
عاریت برده ز کام روزه داران بوی مشک
عاریت برده ز کام روزه داران بوی مشک
در لب خم کرده و زخم ضیمران انگیخته
در لب خم کرده و زخم ضیمران انگیخته
در وداع روزه گلگون می کشیده تا ز خاک
در وداع روزه گلگون می کشیده تا ز خاک
جرعه چون اشک وداع گلستان انگیخته
جرعه چون اشک وداع گلستان انگیخته
کرده سی روزه قضای عشرت اندر یک صبوح
کرده سی روزه قضای عشرت اندر یک صبوح
و آتشی ز آب صبوحی در جهان انگیخته
و آتشی ز آب صبوحی در جهان انگیخته
نکهت جام صبوحی چون دم صبح از تری
نکهت جام صبوحی چون دم صبح از تری
عطسهٔ مشکین ز مغز آسمان انگیخته
عطسهٔ مشکین ز مغز آسمان انگیخته
شاهدان آب دندان آمده در کار آب
شاهدان آب دندان آمده در کار آب
فتنه را از خواب خوش دندان کنان انگیخته
فتنه را از خواب خوش دندان کنان انگیخته
روی ساقی خوان جان وز چهره و گفتار و لب
روی ساقی خوان جان وز چهره و گفتار و لب
هم نمک هم سرکه هم حلوا ز خوان انگیخته
هم نمک هم سرکه هم حلوا ز خوان انگیخته
کشتی زرین به کف دریای یاقوتین در او
کشتی زرین به کف دریای یاقوتین در او
وز حباب گنبد آسا بادبان انگیخته
وز حباب گنبد آسا بادبان انگیخته
آهوی شیر افکن ما گاو زرین زیر دست
آهوی شیر افکن ما گاو زرین زیر دست
از لب گاوش لعاب لعل سان انگیخته
از لب گاوش لعاب لعل سان انگیخته
بحر دیدستی که خیزد گاو عنبر زای او
بحر دیدستی که خیزد گاو عنبر زای او
گاو بین زو بحر نوشین هر زمان انگیخته
گاو بین زو بحر نوشین هر زمان انگیخته
دیده باشی عکس خورشید آتش انگیز از بلور
دیده باشی عکس خورشید آتش انگیز از بلور
از بلورین جام عکس می همان انگیخته
از بلورین جام عکس می همان انگیخته
گریهٔ تلخ صراحی ترک شکر خنده را
گریهٔ تلخ صراحی ترک شکر خنده را
خوشترش چون طوطی از خواب گران انگیخته
خوشترش چون طوطی از خواب گران انگیخته
ما به بوسه بر لب ساقی شده فندق شکن
ما به بوسه بر لب ساقی شده فندق شکن
او فغان زان پستهٔ شکرفشان انگیخته
او فغان زان پستهٔ شکرفشان انگیخته
خورده می چندان به طاس زر که بر قرطاس سیم
خورده می چندان به طاس زر که بر قرطاس سیم
خور طلسم نو به آب زعفران انگیخته
خور طلسم نو به آب زعفران انگیخته
تا گشاده ششدر سی مهرهٔ ماه صیام
تا گشاده ششدر سی مهرهٔ ماه صیام
غلغلی زین هفت رقعهٔ باستان انگیخته
غلغلی زین هفت رقعهٔ باستان انگیخته
لعبتان چشمها حیران که ما بر تخت نرد
لعبتان چشمها حیران که ما بر تخت نرد
چشمها از لعبتان استخوان انگیخته
چشمها از لعبتان استخوان انگیخته
رقعه همچون قطب، وز شش چار و دو بر کعبتین
رقعه همچون قطب، وز شش چار و دو بر کعبتین
از سه سو پروین و نعش و فرقدان انگیخته
از سه سو پروین و نعش و فرقدان انگیخته
کعبتین بر روی رقعه قرعهٔ شادی شده
کعبتین بر روی رقعه قرعهٔ شادی شده
از یکی تا شش بر او ابجد نشان انگیخته
از یکی تا شش بر او ابجد نشان انگیخته
چند صف مطرب نشانده آتش انگیز طرب
چند صف مطرب نشانده آتش انگیز طرب
و آب سحر از زخمهٔ سودا نشان انگیخته
و آب سحر از زخمهٔ سودا نشان انگیخته
دست موسیقار عیسی دم ز رومی ارغنون
دست موسیقار عیسی دم ز رومی ارغنون
غنهای اسقف انجیل خوان انگیخته
غنهای اسقف انجیل خوان انگیخته
بربطی چون دایگان و طفل نالان در کنار
بربطی چون دایگان و طفل نالان در کنار
طفل را از خواب دست دایگان انگیخته
طفل را از خواب دست دایگان انگیخته
بربط از بس چوب کز استاد خورده طفل وار
بربط از بس چوب کز استاد خورده طفل وار
ابجد روحانیان بین از زبان انگیخته
ابجد روحانیان بین از زبان انگیخته
نای چون شاه حبش، ده ترک خادم پیش و پس
نای چون شاه حبش، ده ترک خادم پیش و پس
هشت خلد از طبع و نه چشم از میان انگیخته
هشت خلد از طبع و نه چشم از میان انگیخته
چنگ چون بختی پلاسی کرده زانو بند او
چنگ چون بختی پلاسی کرده زانو بند او
وز سر بینی مهارش ساربان انگیخته
وز سر بینی مهارش ساربان انگیخته
بازوی دست رباب از بس که بر رگ خورده نیش
بازوی دست رباب از بس که بر رگ خورده نیش
نیش چوبینش ز رگ آب روان انگیخته
نیش چوبینش ز رگ آب روان انگیخته
دف هلالی بدر شکل و در شکارستان او
دف هلالی بدر شکل و در شکارستان او
از حمل تا ثور و جدیش کاروان انگیخته
از حمل تا ثور و جدیش کاروان انگیخته
زخمهٔ گشتاسب در کین سیاوش نقش سحر
زخمهٔ گشتاسب در کین سیاوش نقش سحر
پیش تخت شاه کیخسرو مکان انگیخته
پیش تخت شاه کیخسرو مکان انگیخته
راوی خاقانی از آهنگ در دیوان سمع
راوی خاقانی از آهنگ در دیوان سمع
نقش نام بوالمظفر اخستان انگیخته
نقش نام بوالمظفر اخستان انگیخته